عبارت برنامه ریزی از همان بچگی به گوشمان آشناست؛ بیشتر از همه، در سالهای کنکور با آن دست و پنجه نرم کردهایم. آنقدر این عبارت را از زبان معلمها، مشاورهای تحصیلی و پدر و مادرانمان شنیدهایم که دیگر برایمان به یک عبارت عادی تبدیل شده و بر خلاف خیلی از کلمات جدید و قلمبه و سلنبه دیگر، با شنیدن آن شاخکهایمان تیز نمیشود.
افراد مختلف نظرات متنوعی در مورد برنامه ریزی دارند، بعضی عاشق برنامه ریزی هستند و بعضی دیگر آن را کار اشتباهی میدانند.
وقتی با مخالفان برنامه ریزی صحبت میکنیم، استدلالهای مختلفی را برای این مخالفت میآورند.
- بعضی میگویند برنامه ریزی باعث میشود احساس کنند در یک قفس زندگی میکنند و آزادی عمل ندارند.
- برخی میگویند آینده قابل پیشبینی نیست، بنابراین این امکان وجود ندارد که برای یک ماه یا یک سال بعدی عمرمان برنامه ریزی کنیم.
- بعضی دیگر میگویند برنامه ریزی کردهاند، ولی از عهده عملی کردن آن برنیامدهاند و این امر موجب شده به کلی از برنامه ریزی زده شوند.
- گروهی دیگر چون هدف مشخصی برای زندگیشان تعیین نکردهاند، طبیعتا انگیزه کافی برای برنامه ریزی را ندارند و آن را یک کار بیهوده و رنجآور میدانند.
- دسته دیگر تصور میکنند همین که هدفشان را روی کاغذ نوشتند، یعنی برنامه ریزی کردند و کار تمام شد.
به جرات میتوانیم بگوییم اکثر قریب به اتفاق افرادی که به دلایل گفته در برابر برنامه ریزی گارد گرفتهاند، درک درستی از مفهوم برنامه ریزی و علیالخصوص، روش اصولی انجام برنامه ریزی ندارند.
- برای اینکه با تعریف برنامه ریزی، اهمیت برنامه ریزی و علیالخصوص، روش صحیح و اصولی انجام برنامه ریزی آشنا شوید، دعوت میکنیم مقاله برنامه ریزی چیست را از بخش مقالات وبسایت یک پله بالاتر مطالعه کنید.
از برنامه ریزی فراری هستیم چون برنامه های سخت و سنگین،، به خصوص تو شروع کار، راهی جز ول کردنشون واسمون نمیذارن.. وقتی اول کار برنامه های سخت میریزیم،، چون مغزمون پیوستگی لازم رو با کار جدید نداره،، کم میاره و همراهیمون نمیکنه.. و همین رها کردنها رو به پای تنبلیمون میذاریم، غافل از اینکه تنبلی وجود نداره، چیزی که فقط برنامه ریزی های نادرسته.. برنامه باید با قدم های سبک و ساده شروع بشه و به مرور بیشتر بشه و در تمام طول مسیر باید لذت باشه و کیف.. باید لذتها رو بسازیم.. کنترل گری و ایده آل گرایی و توهم اقدام و حرف زدن زیاد و... هم برنامه ریزی رو تحت شعاع قرار میده..
من مدتها یک برنامه ریز بی عمل و آشفته و معتاد به برنامه ریختن بودم،، بعدش کلی تجربه کردم و مدتی هم برنامه ریز کنکور و... بودم. حالا دیگه میدونم مهمتر از هر برنامه و هدفی،، طراحی یک مسیر لذت بخشه.. مسیری که توش خود زندگی و الهام و شهود و خلاقیت از هر چیز دیگه ای مهمتره.. حالا دیگه رسیدن واسم آسون و پر از شگفتی شده.. اتفاقا ایمان دارم آدما با قانون کمترین تلاش، شگفتی ها رو به زندگیشون میارن نه با نابرده رنج، گنج میسر نمیشود.. حالا دیگه رسیدن رو خوب بلدم...